حالِ این روزهام
این روزا ترس عجیبی منو فرا گرفته و کلی "اگه" توی سرَم هست...
باور دارم تا خدا نخواد برگی از درخت زمین نمیوفته، اما به توان خودم شک دارم. هرچند الان که خواستم اون اگهها رو بنویسم، باز به این نتیجه رسیدم که زودتر از موعد دارم فکر و خیال واهی میکنم. باز هم زودتر از موعد خواب و خوراک رو از خودم گرفتم... ذهن آدمیزاد چرا اینجوریه؟ برای اتفاق نیوفتاده، کلی برنامه ریزی میکنه و وقتی سر و تهش رو نمیتونه به هم برسونه، پر از تردید میشه؟ اگه ذهنم انقدر از پیش واسه خودش تصمیم نگیره، قطعا آرامش بیشتری خواهم داشت...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 14:2 توسط Me
|