لب‌هایت، نقطه‌ی انفصال من از دنیا و اتصال به ماورای هستی‌ست. فارغ از زمان و مکان، همان لحظه‌، همان نقطه، همانجا کانون جهان است. لبانت قوانین فیزیک را نقض میکند، چون آنجا، مرکز گرانش این دنیاست. جاذبه از تو آغاز می‌شود. مبنا تویی و...لبانت!

بیا فرض کنیم که اینگونه نباشد، پس چرا در غیاب تو، انقدر پریشان و سراسیمه‌حال میشوم؟ چرا ذره ذره وجودم از هم می‌پاشد؟ و چرا وقتی هستی، همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد؟ قلبم، فکرم، احساسم، دستم و... لبانم!

فیزیک میگوید مرکز ثقل هر جسم، جایی‌ست که در آن به تعادل میرسد. تو حتی همین قانون را هم نقض میکنی! چون تو، جسم من نیستی، اما لبانت مرکز ثقل من است! همان نقطه‌ای که اگر به آن تکیه نکنم، فرو میریزم، آخ از لبانت...