حرف دیگه ای نیست
راستش دلم نمیخواد دیگه اینجا چیزی بنویسم
چون دیگه اون اعتماد به نفس رو ندارم که بخوام چیزی بنویسم که تو خوانندهش باشی
خوانندهای که میگه مینویسی تا من بخونم و چیزی درونم تکون بخوره... خوانندهای که یه روزی خودش تشویقم کرد به نوشتن اما حالا....
فکر میکردم شناخت دنیای درونی من، شناخت افکار و احساس من در مورد خودت، این زندگی و همه چیز، برات اهمیت داره، که مینوشتم. مینوشتم تا بخونی...
راستش این روزا حالم از خودم بهم میخوره.
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۴ ساعت 16:13 توسط Me
|